پوچی

طلوعی دوباره و من بدنبال آرزوهام ، دلبستگیها و دلمشغولیهام میرم . میفتم تو یه دنیا نور و رنگ . همه چیز روشن و آفتابیه . چشمام پر شده از زرق و برق اطرافم ، و دارم غصه نداشته هامو میخورم ... .

خستگی سراغم میاد و آروم چشمامو میبندم . همه جا تاریکه . با یه چشم بستن همه چیز محو میشه و جز سیاهی دیگه چیزی پیش روم نیست ... . 

 


 

دنبال صلیغه و آرزوهای کسی هستی که وضعیت مالی و شرایط اجتماعی زندگی اون ، شخصیت و حتی اعتقادات دینیشو ساخته .

کسیکه شاید از نداری به کم ترین راضی میشه و شاید از شکم سیری دنیارو زیر پا میذاره تا به چیزی رضایت بده . کسی که با وجود سخت ترین شرایط زندگی همه توکل و امیدش همیشه به خداست یا در نهایت سر خوشی و عیش و نوش خدارم بنده نیست . هر کی هستی اگر بنده خدا نباشی ، اگر دانایی و دین نداشته باشی هیچی نیستی . همه خوشیها ت توی چند هزارم ثانیه از بین میره و به درد و بد بختی تبدیل میشه ...

فقط فکر کن اگر شرایط دیگه ای جز اینی که داری داشتی کی بودی ؟ فهم و دانشت انقدری هست که کمکت کنه یا اونم با پول خریدی...!؟