یک بوم دو هوا

رفتن، ماندن

بودن یا نبودن

خندیدن یا گریستن ، خواب یا بیداری

بغض سنگینی بر گلو......... تابود چنین بود . و زمین ،

روزگار و سردی آغوش او . یادی از مرگ از خون ..... از گذشته ای دور تا کنون .

و من......... چگونه شادم؟

چگونه همچنان نفس میزنم و یاد لحظه های شیرین میکنم ؟

چگونه امید فردای درخشان دارم ؟  

 

یکباره می اندیشم : چرا نداشته باشم !!!!!

 

میتوان نقابی به صورت زد ،بیدل خندید .

میتوان بیتفاوت بود ، سر د و سخت .

میتوان........ تظاهر کرد به زیبایی و شادی دنیا .

میشود غرق شد. غرق در دنیا. در دروغ و فریب دلربای دنیا .

و یا در شادی زودگذر یا تکراری و روزمره دنیا.... میشود غرق شد .

چرا که باید زیست !!! زیستنی از پیش تعیین شده .......... و من تنها مالک نفس خویشم . شاید ! مسول بیراهه نرفتنها و بد نبودنهای خویش

 

اما تو.... با قلبی بزرگ نظاره گر هر لحظه از عمر ما ...... تردید ما ، ثانیه های پر تلاطم ما 

 

کی جای ما بودی ؟