ملت علاقه مند

از زمان برگزاری جشنواره موسیقی فجر امسال تا حالا دلم میخواست این پست رو بنویسم ، منتظر شدم جشنواره تئاتر و فیلم فجر هم برگزار بشه ببینم چی میشه که حالا هم خیلی برای نوشتن دیر کردم.

تاریخ دقیق برگزاری جشنواره موسیقی رو نمیدونستم و جالب اینجا ست، انقدر اطلاع رسانی

(صدا و سیما) زیر صفر بود که من چند روز مانده به پایان مراسم، اتفاقی از طریق مجله ای متوجه شدم ! هرچند شبکه رادیویی ایران هر شب بصورت زنده از تالار وحدت گمان کنم یا تالار بزرگ کشور مراسم رو پخش میکرد اما باز هم ارزش زیادی نداشت . گذشته از پاستوریزه ، استرلیزه و هموژنیزه بودن اون بخش و اجرای تنها موسیقی سنتی و محلی...شنیدن کی بود مانند دیدن...

من از سیاستهای (صداو سیما)و(وزارت ارشاد) اینطور فهمیدم که

سازهای موسیقی اخند و حرکات موزون ، جلفبازی و در کل هر کاری که در دین اسلام بین مرد و زنهای نامحرم ایراد دارد در عرصه ،هنر والا و گرانقدر تئاتر و سینما بی عیبه و حتی ثوابم داره ! 

 

گروههای موسیقی اگر خارج از کشور اجرا داشته باشند و از سیاستهایی که ما در کشور برای آنها اعمال کردیم رضایت نداشته باشند ماهم زیر زیرکی جیگرشونو در میاریم (مثل قطع برق حین اجرا و ساخت میکروفن های اتوماتیکی که با خواننده هنگام اوج گرفتن همصدایی میکنه ! ) 

  بازیگران میتونند خارج فیلم بازی کنند با هرشرایطی یا بی حجاب در مراسمهای مختلف فیلم در خارج حضور پیدا کنند ولی برگردند ( مثل خیلیها که میرنو (میان )!تازه اشکالی هم نداره اگر نیان ما خودمون میریم پیششون ( همونطور که در جشنواره برلین امسال رخ داد)ایشان مایه افتخار میهن اسلامی ما هستند

از آنجایی که موسیقی اخه به تمام دنیا هم ثابت میکنیم ما چی هستیم ، به تعبیری آبروتونو میبریم . ( با لغو یک ساعت مانده به اجرای گروه خارجی دبو حتی با تاییدیه از وزارت کشور و ریئس جمهور برای اجرای کنسرت ! ) 

هنرمندان ! و پیشکسوتان عرصه تئاتر و سینما تقاضای ساخت سالنهای بیشتر میکنند پس باید سر تعظیم فرود آورد و خواسته های ایشان رو بر آورده کرد وگرنه دیگه اثری از فیلمهای فاخر سینماییمون نخواهد بود !هرچیم ما میپسندیم مردم باید بپسندند ...ابداً هم سالنی با استانداردهای جهانی برای اجرای موسیقی نمیسازیم ، گروهها و ملت علاقمند (که پیشنهاد میکنیم برن سراغ یه هنر و علاقه بهتر) هم در همین تالار کشور به اون بزرگی که تازه همه جور مراسم هم میشه توش اجرا کرد ! برن یا بیان تو فضای باز کاخ سعدآباد و از طبیعت لذت ببرن !!! 

 مجله ای هم که درست به موسیقی بپردازه و سطح اطلاعات مردم رو در این زمینه افزایش بده هم احتمالا توقیف خواهد شد! ( دو تا مجله تمام موسیقایی بیشتر نداریم (چیزی که من دیدم) ، یکیش پر عکس اجق وجق از یه مشت (...) و دیگری هم سنتی ،با تصاویر سیاه سفید و سرشار از تبلیغات رنگی و بزرگ چند صفحه ای)  

اصلا کی گفته ما نیاز به کارشناس و متخصص یا روانشناس و جامعه شناس در مورد هر بخش یا هنر داریم این رشته هارو گذاشتیم واسه خالی نبودن عریضه ...کجای کارین ؟

ای کاش لااقل اگر مخالفتی هست به شکل دیگری بروز داده میشد ،ای کاش با بالا بردن سطح آگاهی مردم نصبت به هنر موسیقی ، سازها و پیشینش در ایران ، دستگاهها ، سبکها و ...... صلیغه مخاطب رو هم بالا میبردند(درواقع من نوعی ، تفاوت بین اثر ماندگار و با ارزش و اثر پوچ و ضعیف رو به درستی درک خواهم کرد) و

ای کاش ...ای کاش ...ای کاش

....

                                                 ***

نه ، جداً ! پس احترام گذاشتن به نظر مخاطبین چی میشه ؟

پیشنهاد کتاب

 

 

 

کتاب "مرگ غم انگیز پسر صدفی"  نوشته تیمونی برتون با ترجمه احسان نوروزی از انتشارات حرفه هنرمند با قیمت ۴۵۰۰ تومان .   

با عنوان اصلی "death of oyster boy and other stories"

 

****************************************************************

 

به  نقل از نیویورک تایمز، مرگ غم انگیز پسر صدفی و قصه های دیگر، به شکلی ظریف رنج بیگانه ای نوجوان را بیان می کند. این کتاب همچون فیلم های تیم برتون هم کودکانه است و هم جدی و پرمغز، که در آن واحد معصومیت و وحشت را در هم می آمیزد.
تیم برتون - خالق نابغه فیلم های بتمن، ادوارد دست قیچی، عروس مرده، کابوس قبل از کریسمس و ماهی بزرگ- نمودی از بچه های هولناک و دوست داشتنی را می آفریند؛ مطرودین تنهایی که می کوشند عشق را بیابند و به دنیاهای بی رحم ستمکارشان تعلق خاطر پیدا کنند. تصویرسازی های دوست داشتنی او، همزمان شادی و تراژدی این موجودات پرامید اما تیره بخت را هویدا می سازند

 

 به نقل از پشت جلد کتاب 


*************************************************************************

 

قصه های طلایی" مرگ غم انگیز پسر صدفی"  

-" زندگی ساده و راحت نیست برای ملکه جا سوزنی. وقتی بر تخت سلطنتش تکیه میزند سوزن ها در شکمش فرو میروند! "

 

-"پسر هیزمی عاشق دختر کبریتی شده بود، خیلی خاطرش را میخواست. به نظرش این دختر آتش پاره بود. ولی مگر میشود عشقی شعله بکشد بین کبریت و هیزم؟ همین هم شد. پسر هیزمی آتش گرفت! "