اپرا به سبک ایرانی با عروسکهایی نخی

پس از گذشت دو سال از اولین اجرای اپرای عاشورا ، در این ایام شاهد اجرای مجدد این نمایش بعنوان آخرین اپرا از مجموع اجراهای مجدد متناوبی" رپرتوار " گروه تئاتر عروسکی آران تا هشتم دی ماه هستیم .

اشتیاق من برای تماشای این اثر بسبب نو بودن این سبک اجرا در هنر نمایش ایران بود که ما را نیز با روایت تازه ای از واقعه عاشورا دعوت میکند .
 
بعلاوه استقبال و تمجید فراوانی از این نمایش را تا کنون شنیده بودم !تلفیقی از تئاتر عروسکی ، تعزیه، موسیقی حماسی و آواز سنتی ،
کاری بسیار ارزنده و قابل تحسین


*********

به گونه ای که انتظار میرفت

در اجرا کلیت کاراز قبیل عروسکها ، حرکات ، طراحی صحنه ، دکور ، نور پردازی و....بسیار خوب جلوه میکرد 

منتها بنسبت ، از ابتدا با کلام و اشعاری غیر قابل فهم مواجهیم که نیمی از این مشکلل بسبب کیفیت پخش در سالن نمایش و نیم دیگر به اجرای آواز و همخوانی بانوان که تنها به صدایی آهنگین بدل شده بود بر میگشت .

گذشته از این مساله اصل کلام " قطعا اشاره به اشعار محتشم کاشانی ندارم"، کلام پخته و وزینی نیست در واقع همین بیان شبه گفتاری اشقیا آزاردهندست .شاید چون در طول نمایش کم هم نیست !

بدتر آنکه موسیقی " باتمام تعریفی که از زحمت ساخت و اجرایش در خاطرم بود " بر کار ننشسته و نـــتنها خوش آهنگ و دلنشین و در جای لازم حزن انگیز نیست بلکه آزار دهنده نیز هست !!!

نکته ای که ابدا برایم قابل درک نیست اینکه چرا در نگارش موضوع مد نظر از واقعه عاشورا، دقت بیشتر صرف نشده است تا موزونتر  قابل تامل تر و همسو با موسیقیی دلــــــــــــچسب باشد !؟

در کمال تعجب ! به عقیده من داستان این نمایش بسیار ساده و ناخوشایند، بیشتر به اشقیا پرداخته و زیاد اما ضعیفت به ماجرای حر و شهادت او، و بسرعت تنها با شهادت حضرت عباس علیه السلام تجسم ظهر عاشورا را به پایان رسانده و درآخرخطبه کوتاهی از حضرت زینب سلام الله علیها را نیز بیان میکند ." اینکه چطور موضوع اصلی واقعه عاشوراست بنده درک نکردم "


شاید تصمیم عوامل ساخت این اثر نمایشی نگاه دیگری به این واقعه بوده است و قصد روایت همیشگی ماجرا و به گریه انداختن مخاطبین را هم نداشته اند !!!

اما آیا میتوان به واقعه عظیم و عالم سوز و تاثر بر انگیز کربلا تنها نگاهی هنرمندانه ، روشنفکرانه و نمادین داشت ؟

آیا لازم است برای هنر هرچند تحسین برانگیز همه چیز را فدا کنیم ؟

و بیپروا بدنبال تشویق و تحسین بوده ، کربلا را چون قصه ای پیش پا افتاده و پر مخاطب بدانیم که میتوان آنرا به هر گونه ای به بازی گرفت و با آسودگی نظاره گرش بود ؟! تشویقهای پایان نمایش تاسفبار بود

چرا باید بدون داشتن بصیرت و معرفت کافی و حتی رجوع کردن به کتاب و منبعی معتبر دست به نگارش تازه ای از خاصترین و یزرگترین واقعه عالم هستی بزنیم  ؟ " ضمنا متن سایتهای مختلف خبری مورد مطالعه ام بودند  ۱/۲"



موضوع دیگر اینکه در این اثر هنری مذهبی ، صدای آواز زن

" ضمن سختگیریهای ارشاد خصوصا در اجراهای موسیقی و کنسرت و تعطیلی آنها در ایام محرم و صفر حتی با رعایت مسائل شرع و عرف  "

بسیاری مواقع نتنها بر صدای مرد قالب است بلکه به تکخوانی هم میپردازد و باز این در حالیست که کار کاری حسینیست که اگر درکی بر واقعه کربلا و دغدغه امامان معصوم و حضرت زینب سلام الله علیها بود هرگز چنین حرکتی " لا اقل در چنین آثاری" رخ نمیداد

و جای بسی تاسف است که از محرم و عاشورا جز ارادتی در اعماق دلمان !!!روایتی حزن انگیز و گریستن بر زخمهای همیشه تازه و عمیق شهیدان و اهل بیت رسول اکرم در کربلا هیچ عائدمان نشده است .


روزگار کودکی

بعد سالها به فراموشی سپردن یکی از زیباترین فیلم کوتاههای انیمیشن"روسی -ژاپنی " که در کودکی برایم حکم یک کارتون را داشت، با دیدن اولین تصویر از آن دوباره همه چیز در خاطرم زنده شد .

پیر زنی که درنای زخمی  را مداوا میکند..... زن مهربانی در منزل پیر مرد و پیر زن که پارچه های ابریشمی شگفت انگیزی با طرحی از درنا میبافد ......و صحنه ای از تماشای بی اجازه تاجر در حین بافندگیه زن که به سیمای واقعی خود یعنی درنایی تبدیل شده واز پرهای خود برای بافت پارچه میچیند...

درنا پر زدو رفت.........

 گرچه همیشه پرنده این قصه را قو میدانستم اما در" دور میز شب " آنرا درنا نامیدند.

دوباره اشک توی چشمانم حلقه زد و یاد تمام فیلمهای کوتاه سالها پیش افتادم که چقدر با معنا و چقدر شاعرانه و با احساس بود...

یاد کارتونها و فیلمهای افسانه ای ژاپنی که تاثیر خاصی بر افکار و روحیاتمان گذاشتند .

کودکی ما با مضامینی لطیف شکل گرفت... که بیشتر آنرا مدیون فیلمسازان ژاپنی هستیم
توشیشان عزیز که هر بار با لذت تمام به آن نگاه میکنم و احساس خاصی در من بوجود میاورد ...... یاد شازده کوچولوی مهربان و خیلی از کارتونهای قدیمی که باوجود زنده کردن نوستالژیهای کودکیمان در این اواخر بازهم جای آنها خالیست.
درست خاطرم نیست:در کدام کارتون ژاپنی سوسکها و ملخها را به جنگ هم می انداختند یا تجسم مبهمی از دو بچه خرس و چیدن هندوانه در خاطر دارم که مدتهاست زنده نشدند

پخش مکرر و بی برنامه بسیاری از کارتونهای قدیمی بیشتر احساس نوستالژیک آنرا از خاطرم برده و این تکرار حتی مرا از آنها بیزار کرده !

با اینهمه خوشحالم هنوز زبل خان یا آقای سکسکه و چوبین و شاید چنتایی که در خاطرم نیستند به این جمع نپیوستند .

اسکروچ در مجموعه میکی موس یا سارا کرو هم همیشه برایم نایاب بودند و البته باز هم خوشحالم که در صدا و سیما هم یا خاطرشان نیامده یا پیدا نکردند !

ازین گذشته هرگز برنامه فیلم کوتاهی ندیدم که تکرار قدیم آن باشد ، ای کاش دست کم فیلمهای کوتاه و انیمیشنی " چه قدیم و چه جدید " هم ،مانند تمام فیلمهای سینمایی به راحتی در دسترس بودند

 

  لینک مستقیم دانلود این انیمیشن زیبا هم اینجاست