معرفی ، تبلیغ

بسته جدید صابون رو برداشتم ، مثل همیشه عکس زن زیبای روی جلد رو برای لحظه ای نگاه کردم ، صابونو از جلدش خارج کردم و کاغذ اونو درون سطل زباله انداختم

 

 

 

گمان میکنم همین دوخط بالا گویای اندکی از سخن مد نظرم باشد اما از آنجا که تنها به یک موضوع  

 

قرارنیست بپردازم ،تقاضا دارم ادامه مطلب هم مطالعه بفرمایید

 

ادامه مطلب ...

دورکعت شکر

خودتو بذار جای اونی که بارون و برف کسب و کارشو برای مدتی تعطیل کرده ،یا لباس مناسبی نداره تنش کنه یا سقف خونش سقف نیست و جای خوابش گرم...بازم پاییزو درخشان وطلایی ،یا سفیدی برفو سفید میبینی ؟

خدا نکنه چنین وضعی رو کسی لمس کنه. اما چنین کسی، شاید

همنینکه ایمان داره هرچی از آسمون میاد نعمت و برکت خداست شکر گذار باشه

و حتما

دلشم میشکنه وبا بارون خدا اشک میریزه

پاییز و زمستون با همه سحر آمیز بودن و جذابیتشون

متاسفانه برای همه نمیتونند زیبا باشند

 

فقط برای اونایی که آسوده اند زیباست

شکر اونیرو که اینهمه زیبایی و لطافت و عشق و آسودگیرو نصیب کرده چقدر گفتیم

حالا که ما، آسوده ایم یا شاید آسوده تریم

چقدر مثل ستاره این پایین سوسو میزنیم

دست تکون میدیم تا مهربون مهربونا ازمون رو برنگردونه

 

پاییز

 

بعد از مدتها  

دلم میخواد فرارسیدن فصل عرفان

فصل عاشقی و دلتنگی...

پاییــــــز طلایی رو تبریک بگم

جمله قشنگی هست که میگه :  

آنان که رنگ پریدگیه پاییز را دوست ندارند نمیدانند پاییز همان بهارست، که عاشق شده... 

 

فصل دانه های یاقوتی انار با طعم سرشار از عشـــــــــــــقش 

 

 

فصل اشک آسمون، اشکی که با چکیدنش صورتهارو نوازش میکنه و 

 یاد خاطره هایی که گذشت میندازه........

نمیدونم چرا ... اما پاییز و هوای ابری و بارونیش انگار لحظه هارو با عطر و حس همون لحظه برای همیشه توی خاطره هامون حک میکنه !

 

خدای مهربون بارون 

 سپاسگذارم  که باز فرصت دادی تا زیباییهاتو لمس کنم و از آفریده های پاکت لذت ببرم

 

 

خدای پاییز......دوســـــت دارم 

---------------------------------------------------------------------------------

-قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
 مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
- و نوشداروی اندوه ؟  

- صدای خالص اکسیر می دهد این نوش

-و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است

و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست

-خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

و دست منبسط نور روی شانه آنهاست

-نه،وصل ممکن نیست

همیشه فاصله ای هست

اگر چه منحنی آب بالش خوبیست

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر

همیشه فاصله ای هست

دچار باید بود

وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف

حرام خواهد شد

و عشق

سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست

و عشق

صدای فاصله هاست

صدای فاصله هایی که

-غرق ابهامند

-نه،

صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند

و با شنیدن یک هیچ میشوند کدر

همیشه عاشق تنهاست

ودست عاشق در دست ترد ثانیه هاست

واو و ثانیه ها میروند آن طرف روز

و او و ثانیه ها روی نور میخوابند

و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را

به آب میبخشند

و خوب میدانند

که هیچ ماهی هرگز

هزار و یکگره رودخانه را نگشود

و نیمه شبها ، با زرق قدیمی اشراق

در آبهای هدایت روانه میگردند

و تا تجلی اعجاب پیش میرانند

-هوای حرف تو آدم را

عبور میدهد از کوچه باغهای حکایت

ودر عروق چنین لحن

چه خون تازه محزونی